عکس:بازتاب (مجاز است به علاقه ی جز به کل) چون بازتاب جزئی از عکس است.
دود دل:آه دل ضمناً” دود” در رابطه با چراغ به همان معنای حقیقی است چرا که از چراغ دود بلند می شود.
۲-۲-تشبیه در غزلیّات خواجوی کرمانی
سخن از انواع تشبیه در غزلیّات شاعری است که به زبان آوری و به کارگیری انواع صنایع لفظی و صور خیال در عطاوی (لابه لای و در اثنای) غزلیاتش، هنر سخنوری و کمال و تبحّر و استادی در ارائه شیواترین، بلیغ ترین وخوش تراش واژگان و ترکیبات بدیعی و بیانی و بلاغی را در عرصۀ سخنوری وارائه غزلیات با زبان فراهنجاری از خود به کمال بروز داده و به ظهور رسانیده است.
خواجو بعد سه تن از استادان بزرگ سبک عراقی یعنی مولوی، سعدی و حافظ ظهورکرده است. این شاعر پشتوانه ای به درازنای قرون وروزگاران در تجربه های شاعرانه وکاربرد زبان فراهنجاری وساختار شکنی وگریز از زبان ارجاعی به زبان لطیف ادبی که سرشار از نقش و نگار صور خیال و لطافت وا‍ژگان و ترکیبات خوش تراش بیانی و ادیبانه است وبیخود و بی جهت نیست که گفته شده است:
استاد سخن سعدی ست پیش همه کس امّا دارد سخن حافظ طرز سخن خواجو
(معین،۱۳۹:۱۳۴۸ )
آری از چند بزرگ همچون سعدی، حافظ و پیش از او مولوی که بگذریم، دیگر کسی را یارای هماوردی وچالش و ادعّا در عرصۀ سخنوری ومیدان فصاحت و بلاغت با خواجوی کرمانی نیست.
خواجو بدون هر گونه مجامله و اغراق، در بکارگیری انواع صورخیال بویژه اقسام تشبیه استاد مسلّم و بلامانع و بلا مبارز است.کافی است دیوان غزلیات او را فقط بازکنیم. اختصاص به صفحۀ ویژه ها و یا غزل با قافیه مخصوص ندارد، هر جا را که باز کنیم درست باز کرده ایم و به هدف ومقصود خود رسیده ایم.
این شاعر غزل سرای سبک عراقی به جهت داشتن ذوق سرشار و طبع توانا و احاطه بر مفردات لغات و تسلّط بر ترکیبات و توصیفات وجولان صورخیال در تخیّل و ذهنیّت خویش و برخوردار بودن از گنجینۀ ذخائر واژگان ادبی و ترکیبات بلاغی از شاعران گذشته درحافظۀ توانای خود و بهره جویی به موقع از این همه مواهب خدادادۀ ادبی وبلاغی، این چنین او را در بین شاعران مُقاق مُفُلق و توانای آن روزگار، برجسته و قد برافراشته جلوه داده است.
سبک عراقی با سبک همۀ هنرنمایی ادبی و ارائه همۀ فنون بلاغت و سخنوری وجایگاه نشان دادن کمال هنر درخوش تراش ترین ترکیبات وترکیبات در ساختار صور بلاغی وبیانی است. بیشک خواجوی کرمانی نه تنها از این قافله عقب و واپس نمانده، که یک سر و گردن از بیشتر شاعران سبک عراقی بلندتر، پیشتاز، توانا، برجسته وجلوه کننده در صف مقدّمه گویندگان سبک عراقی، بعد از دو تن از بزرگان که در بزرگی و کمال هنر آنها شک نیست و بدون شک اظهار ومجامله و اغراق، از خواجو برترند یعنی حافظ و سعدی و مولوی، این نژادۀ کرمان و این گوهر شب چراغ دوران، از خطِّۀ کرمان قد برافراشته ونه تنها برای همشهریان که برای هم میهنان خویش، رهاورد و سوغاتی از انواع هنر، به ارمغان آورده است.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

وقتی یونسکو در مهر ماه ۱۳۶۸ مجمع بزرگداشت خواجوی کرمانی را در هفتصدمین سال تولید وی برگزار کرد، به همۀ جهانیان نشان داد که او شاعر جهانی ست و صیت و شهرت وی از مرزهای ایران فراتر رفته است.
باری سخن از انواع تشبیه بود که سخن درمدح این فرزند خلف کرمان کمی به درازا کشید. کمال الدین ابوعطا، خواجوی کرمانی در ارائه انواع تشبیه استاد مسلّم است. کافی ست نمونه هایی از این صورت بلاغی را که از دیوان اوبرگزیده شده است. ذیلاً ارائه دهیم تا بر همگان ثابت گردد که مدّعای ما حقیقتی و امری واقعی است خواجو همۀ انواع شقوق تشبیه را در غزلیّات خود جای جای آورده است وکمتر ساختاری از تشبیه است که از قلم توانای خواجو افتاده وفراموش شده باشد.
۲-۳-تشبیه از منظر مفرد و مُقیّد و مرکب بودن طرفین:
طرفین تشبیه ممکن است یک کلمه ساده یا مرکب باشند که اصطلاحاً به آن مفرد میگوییم. تصوروتصویریک هیئت ویک چیزاست.مثل گل،درخت. و ممکن است به مضاف الیه یا صفت، وابسته باشند که تشبیه مفرد مقیّد نامیده می شود و امکان دارد طرفین یا یکی از آن دو از چند امر یا پدیده بوجود آمده باشند که در این صورت به آن تشبیه مرکب می گوییم.
۲-۳-۱-تشبیه مفرد و مقید:
چهره غداری چو گل خاطر افروز دید فروزنده چون صبحِ نوروز دید
(سعدی،۲۰۹:۱۳۷۳)
“غدار” را به “گل” ماننده نموده است که هر دو مفردند یعنی به مضاف الیه یا صفتی اضافه نشده اند.
می، آفتابِ زَرفشان، جامِ بُلورش آسمان مشرق کفِ ساقیش دان، مغرب لبِ یار آمدی
(خاقانی، ۶۰۴:۱۳۷۰)
“می” به “آفتاب زرافشان"، “جام بلورمی” به آسمان و “کفِ ساقی” به “مشرق” و “لب یار” به مغرب، مانند شده است. که برخی از مشبه ها یا مشبهٌ به ها مفرد و بعضی چنانکه ملاحظه
می شود مقید به صفت (مانند زرافشان) و یا مضاف الیه(مانند ساقی) اند.
بگذر از کیوان که آن هندوی پیر سالخورده با علّو قدر و تمکین نیز بهای بیش نیست
( همان: ۱۱۵)
تمکین: مکانت و قدرت، سیّارۀ کیوان را به هندوی (سلحشور) سالخورده ای (به جهت دیرینگی) مانند کرده است تشبیه مفرد به مقید است. کیوان در باور بخوبی و ادب فارسی به سلحشور و جنگندۀ فلک معروف است، ضمناً سطح آن تیره است و بدین جهت از آن به “هندو” نام برده است ("هندو” افزون بر این به معنای سلحشور چنانکه گفتیم نیز هست). بزبها: بهای یک بز که کنایه (ایماء) است از قیمت کم و اندک.
“ارزش” کیوان را همانند ارزش “یک بز” دانسته است.درمحور هم نشینی واژگان، جملۀ بیت به اخباری بیشترمینماید تا اینکه تشبیه باشد، امّا معنا ومعنای بلاغی تشبیه در آن وجود دارد.
کیوان که هست بَرهمَن دِیر شش دری با آن علوّ مرتبه مأمور رای ماست (همان:۶۱)
” بَرهمَن” : در بیت به ضرورت وزن بَرهمَن barhman خوانده می شود به معنای ” بزرگ آیین برهمایی” است.
این دیر شش دری : استعاره مصرّحه از آسمان یا دنیا که شش جهت دارد.
کیوان (مشبه مفرد) را به بزرگ و رهنمای آسمان شش جهتی مانند کرده است مصراع دوّم کنایه از بزرگی شأن تخیّلی شاعر در برابر کیوان است.
کاربرد برجسته تشبیه و استعاره در آفرینش معانی و مضامین بلاغی:
گل اندامی که گلگون می دوانَد بدان نازک تنی، چون می دواند
….چو گلگون سرشکم مردمِ چشم ز راه دیده بیرون می دواند
چنانش گرم رو بینم که چون آب دما دم تا به جیحون می دواند
(خواجو:۱۹۱)
۱-"گلگون و شبدیز” نام دو اسبند از اسبهای معروف جهان “شبدیز” اسب خسرو پرویز است اسب که سیاه دم و به رنگ شب بوده است. (دیز: پسوند لون و رنگ و به معنای مانند است) و شبدیز یعنی سیاه مانند شب. گلگون اسب “شیرین” معشوقۀ خسرو بوده است که به رنگ گل یعنی سرخ بوده است.
ز دشت آمد سمومی آتش انگیز نه گلگون ماند بر آخور نه شبدیز
(نظامی، ۱۳۹:۱۳۷۵۹ )
“گل اندام” استعارۀ مصّرحۀ نمادین است از “یار زیبارو". مصراع دوّم کنایه از نوع “تلویح” است:
یار با آن نازکی بدن، چگونه بر گلگون می تازد؟ یعنی تن نازک یار، تحمّل این کار سنگین و زمخت را ندارد( اِعجابِ مقیّد کنایه).
۲-گلگونِ سر شک: سر شک خویش را (مشبه مقیّد) به “گلگون” (مشبهٌ به) مانند کرده است. به دو جهت: است الف) اشک (سرشک) عاشق سرخ است و با گلگون هم رنگ است. ب) گلگون گرم رو و تازنده است. سر شک نیز، گرم و سریع از دیده جاری می شود. ترکیب “سرشک گرم رو” ناظر به همین معناست. “مردم چشم"(مستعار) و مستعارله است و “بیرون دواندن” ملایم مستعار منه است. “مردم چشم"، گروسریع گلگون اشکم را از چشم بیرون می دواند “جیحون” استعاره ی مصرحه ی مجرده ی زیبایی است از “چشم شاعر” که چون جیحون است. (جیحون در شعر فارسی نمودار پر آبی و نماد چشم عاشق است). تشبیه: سر شک خود را همچون گلگون گرم رو (رونده) می بینم (تشبیه مقیّد به مقیّد)و تا “جیحون یک تاخت می دواند” استعارۀ تبعیّه از جاری و سرشار شدن چشم شاعر از سرشک است.
به جیحون در مسیرش، رودهایی می پیوندند:
و جیحون از شمال سمرقند سوی مغرب می رود و در بهار تا چاچ دو رود، بدان پیوندد
(حدود العالم، ۳۹:۱۳۵۴)
“دمادم” یعنی دم (لحظه) به دم. “الف” میانوند به جای “به” آمده است.
۲-۳-۲-تشبیه مرکب:
هیات متنزع ازچندچیزاست وبازبان امروزتابلووتصویری است ذهنی ،که چندچیزدربه وجودآمدن آن نقش داشته باشد.
در این تشبیه، مشبه و مشبهٌ به مرکب اند یعنی هر کدام از چند جزء تشکیل شده اند. به اصطلاح، علمای بیان می گویند: هیأت انتزاعی و بر گرفته از مشبه یا مشبهٌ به از چند پدیده مرکّب شده است.
بر گل سرخ از نم، اوفتاده لِآلی همچو عرق بر عذار شاهدِ غضبان
(سعدی، ۴:۱۳۷۳)
قطرات باران را بر روی گلبرگ های گل سرخ به “عرق نشسته بر چهرۀ زیباروی خشمگین” مانند نموده است. تشبیه انواعی دارد همچون: جمع، تسویه، ملفوف، تمثیل، معکوس، مفروق، مضمر، خیالی و وهمی:
طائر دل که شود صید رخ و زلف دلارام همچو بلبل به گل و سنبل تر باز نماند
(همان: ۱۹۱)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...